-
هدیه تولد عشقم ...
1390/01/30 01:09
یه گردن بند دوست داشتنی خیلی قشنگ عاشقشم... البته این طلا سفیده ولی من نمی دونم چرا تو عکس زرد افتاده
-
هر روز عاشق تر از دیروز ... دینگ دینگ
1390/01/30 00:53
چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
-
دل در بر و دلبرم نیست اندر بر
1390/01/11 02:22
دوباره سلام، اول از همه از مارالم میخوام که من رو ببخشه که اینقدر دیر این پست رو مینویسم. همون روز که پست آخری رو نوشته بود و منتظر بود که من به وبلاگ سر بزنم، به وبلاگ سر زدم ولی خوب تو این مدت بنا به دلایلی نتونستم پستی اضافه کنم. البته خودش دلیلش رو میدونه. برا خیلی از ماها پیش اومده که وقتی به محفلی یا جمعی...
-
پست بعدی
1389/12/14 13:39
پست بعدی رو رضا می خواد بنویسه منتظرم ببینم کی به وبلاگ سر می زنه.
-
یه روز سخت...واسه خیلیا...
1389/12/09 01:02
متوجه شدم که بعضی از روزا اکثر آدما روز خوبی ندارن و بر عکس بعضی از روزا انگار همه چی روبراهه. مثلا چند روز پیش که حوصله نداشتم رفتم کلاس دیدم هیچ کدوم از بچه های کلاس حال ندارن . امروزم از اون روزای تقریبا سخت بود شب اومدم بخوابم تا این روزه سخت تموم شه .دیدم یه چیزی گلومو فشار میده و بی اراده اشکام شروع کرد به ریختن...
-
کیک گور خری...
1389/12/03 01:01
چند شب پیش کیک گور خری درست کردم واسه صبحونه استقبال خوبی ازش شد به خاطر همین گفتم طرز درست کردنشو بنویسم که هر کی خواست درست کنه حالشو ببره. اگه میتونین ازین پودر کیکای آماده هم میتونین استفاده کنین .به جای فر میتونین از هواپز استفاده کنین (بهتر جواب میده) مواد لازم: آرد= ۲ تا ۳ لیوان تخم مرغ = ۴ عدد درشت شکر= ۱...
-
بعد از مدت ها
1389/12/01 01:16
سلام چند شبی هست که می خوام بیام یه چند خط مطلب تو این وبلاگ عاشقونه ی خاک خورده بنویسم ولی کار پیش اومد و نتونستم به هر حال امشب با اینکه حالم زیاد خوب نیست ولی حس نوشتن داشتم گفتم بیام خیلی مختصر مفید یه سری اتفاقا رو به یادگار بزارم و بعد بخوابم. از کجا مونده ؟ آهان از وقتی رضا از ماموریت برگشت پیشم با سوغاتی ( یه...
-
انتظار سر اومد...
1389/11/07 18:32
عشقم تو راهه داره میاد پیشم آخ جووووووووووووووووووووووووووووون تا 4 ساعت دیگه می بینمش به زودی با پست هدیه 3 آپ می کنم. عشقم امروز 2 تا سفر پشت سر هم داشته اولی از بندرعباس به تهران با هواپیما بعدی از تهران به اینجا با اتوبوس الانم نصف راهو اومده
-
دومین دیدار(قسمت دوم)
1389/11/06 13:01
اگر چه عاشق هوای نسبتا سرد تبریزم ولی برای صحبت کردن جایی ساکت و آرام لازمه تا بتونی بدون هیچ دغدغه ای فقط و فقط به حرفای عشقت گوش بدی. با پیشنهاد مارال به یکی از کافی شاپای خوب شهر رفتیم و شروع کردیم به صحبت کردن. «خوب مارال خانوم سوالارو شروع کن». برخلاف روز اول مارال پشت سر هم سوال می پرسید و من تا اونجا که...
-
لحظه هارو می شمارم...
1389/11/04 22:28
امشبو نه فردا شبم نه .... ولی پس فردا شب پیشه خودمی عزیزم. بعد از 20 روز می بینمت نمی دونی چه جوری دارم لحظه هارو می شمارم خیلی دلتنگتم عزیزم راستی عشقم امروز وبلاگ نوشته بوده یه پست طولانی ولی پاک شده و نتونسته بزاره تو وبلاگ وقتی اومد پیشم دوباره می نویسیم با هم . . .
-
نیمه شب
1389/10/30 03:12
ساعت ۳ نصفه شبه و من داشتم فایل صوتی Edit میکردم با sound forge(اسم نرم افزاره تدوین صداس) یه جاهایی صداهای گوشخراش داشت اونارو حذف کردم هم نرم تر شد فایل هم کوتاه تر ولی کلا نویزشو نتونستم بگیرم متاسفانه. تو کافی شاپ روز دومی که همدیگرو دیدیم و در مورد خیلی چیزا حرف زدیم (رضا با گوشیش حرفامونو ضبط کرده بود که من بعدا...
-
دونیا سنین، سنده منیم
1389/10/29 15:43
در بودنت به نبودنت و در نبودنت به بودنت می اندیشم ای بود و نبود من…! شیرین سنین، آجی منیم یاغلی سنین، یاوان منیم شادلخ سنین، نیسکیل منیم هرشی سنین، هئچ لر منیم دونیا سنین، سنده منیم
-
دومین دیدار (قسمت اول)
1389/10/24 14:25
اگر آن ترک تبریزی دهد بر ما دل خود را «به خال هندیش بخشم تمام روح و اعضا را» صحبت هامون که تموم شد من از مارالم خواستم که مامانش رو صدا کنه که اگه سوالی یا مطلبی داشته باشه بگه بیاد بالا. مامان مارال اومد و از نتیجه صحبتهامون پرسید و اینکه میخوائیم ادامه بدیم یا نه؟ منم جواب دادم که من باید امروز برگردم تهران و اگه...
-
هدیه۲...
1389/10/24 01:12
-
تقدیم به عشقم...
1389/10/22 23:06
-
روز خواستگاری از زبون عشقم رضا...
1389/10/22 21:02
سلام یه شعر ترکی هست که میگه: «گر جذبه ی عشق اولسا گتیرم نجه گلمز عشق سیز گلسده او هئچ وجه گلمز» هر انتظاری روزی به سر می رسد و بالاخره انتظار ما هم به سر اومد؛ بعضی وقتا از خدا چیزی می خواهی ولی خدا صلاح نمیداند و می گوید نه؛ تلاش میکنی و اصرار و خدا از روی رحمتش قبول میکند. اما هستند کسانی که انچه که میخواهند همان...
-
I miss u ...
1389/10/20 22:29
You are there and I am here thinking about how much I love you ... thinking about how much I respect you thinking about how much I miss you thinking about how much I cannot wait until we are together again thinking about how I will appreciate more than ever the time we will spend together
-
عزیز من رفته سفر کی برمی گرده !
1389/10/19 19:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA عزیز من رفته سفر کی برمی گرده چشمونم مونده به در کی بر می گرده رفتی و رفت از چشام نور دو دیده ای زحالم بی خبر کی بر می گردی؟؟؟؟
-
خوشحالم ...
1389/10/05 01:31
خوب من ! بی خوابی شب هایم را به چه تعبیر کنم ! که شب ارامش و معصومیت نگاه تو را برایم زمزمه میکند !!! این روزها بیشتر از همیشه به انتخابم افتخار میکنم... به چشمان قشنگت خیره میشوم و یه دنیا مهربونی میبینم... همیشه کنارم هستی و هیچ چیز قشنگتر از این نیست.. خوشحالم ...از همه چیز...
-
شب یلدا
1389/10/05 00:59
از صبح چشم انتظار بودم که بالاخره ساعت12ظهر رضا اومد خونمون عشقم رفته بود دنبال گل رز پیدا نکرده بود . اومد تو و با اینکه پشت تلفن بهم گفته بود که گل پیدا نکرده بازم گفت من گل پیدا نکردم (آخیییی بمیرم واسه اون نگاه معصومش. عزیزم تو خودت گلی من گل می خوام چیکار !) بعد از اینکه ذرت مکزیکی خوردیم و یه لیوانم شیر نسکافه...
-
هدیه...
1389/10/05 00:17
این کادو رو همکار رضا بهم داد فردای عاشورا وقتی تو کافی شاپ بودیم خانم (س.چ) برگزیده ای از غزلیات حافظه که برگه برگه جدا از همه. خیلی خوشم اومده از این کادو یه کارت پستال کوچیکم روش بود که به نظر میومد خودش درست کرده بود خیلی قشنگ بود توشم نوشته شده بود ((با آرزوی بهترین ها برایتان)) آذر 89 این شال خیلی خوش رنگو نامزد...
-
11 آذر 89
1389/09/29 00:57
خیلی روز پر کاری بود صبح ساعت 5 بیدار شدیم بریم آزمایشگاه آدرسو اشتباه متوجه شده بودیم رفته بودیم یه آزمایشگاه دیگه 2 بار این اتفاق افتاد خوب شد پدر بزرگم مارو با ماشین رسوند وگرنه خیلی دیرمون می شد. خلاصه رفتیم اونجایی که باید می رفتیم بعد متوجه شدیم عکس می خوان دوباره برگشتیم خونه روز خسته کننده ای بود ولی باید...
-
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
1389/09/29 00:08
بعد از اینکه من و رضا به تفاهم رسیدیم رضا همراه پدرش اومد خونمون و در مورد مهریه صحبت کردیم بعدش رفتیم محضر تا وقت بگیریم برای عقد من نمی تونستم باور کنم همه چی خیلی زود اتفاق می افتاد همه کارا بدون مشکل حل می شد همه چیز خوب پیش می رفت. من به قسمت کسی بودن اعتقاد داشتم ولی واقعا دیگه باورم شد . بعد از اینکه از محضر...
-
دومین دیدار
1389/09/28 02:31
۸۹/۹/۴ پنج شنبه ساعت 4:30 قرار بود با هم بریم بیرون ولی کجا ؟ معلوم نبود رضا سر ساعت 4:30 اومد خونمون با عمو یه کم صحبت کرد و یه چایی خورد مامانم می خواست بازم چایی بیاره که عمو گفت بیرون میرن WC پیدا نمی کنن ! ساعت 5 بود که از خونه رفتیم بیرون تو هوای سرد پاییز اونم تو یه شهر سرد کوهستانی قدم زدیم البته گرمای عشق...
-
اول آذر 89 روزی که هرگز فراموشم نمی شه
1389/09/28 02:10
دوشنبه 89/9/1 روزی بود که برای اولین بار رضا رو دیدم و باهاش صحبت کردم تا قبل اون روز اصلا فکرشم نمی کردم کسی بتونه دل منو اینجوری ببره به مامانم گفته بودم این خواستگاری نمایشیه من فعلا نمی خوام ازدواج کنم به خاطر یه سری مسائل تو اتاقم منتظر بودم رو تختم دراز کشیده بودم داشتم کم کم کنجکاو می شدم که رضا چه جوریه و اینا...
-
به نام آنکه عشق را در قلب من نهاد...
1389/09/28 01:09
خدا رو شاکر هستم به خاطر این عشق زیبا ... و امیدوارم این عشق تا ابد تو دلهامون بمونه و روز به روز بیشتر بشه... .