رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

11 آذر 89

خیلی روز پر کاری بود  صبح ساعت 5 بیدار شدیم بریم آزمایشگاه

آدرسو اشتباه متوجه شده بودیم  رفته بودیم یه آزمایشگاه دیگه 2 بار این اتفاق افتاد

خوب شد پدر بزرگم مارو با ماشین رسوند وگرنه خیلی دیرمون می شد.


خلاصه رفتیم اونجایی که باید می رفتیم  بعد متوجه شدیم عکس می خوان دوباره برگشتیم خونه

روز خسته کننده ای بود ولی باید تجربش می کردم

ساعت 4 قرار بود عاقد بیاد خونمون 

تا ساعت 1 ظهر تو آزمایشگاه بودیم  وقت دادن نتایج رسید

منتظر بودم زود جوابو بگیرم و برم  

یه سری جواب دادن  و گفتن اونایی که جواب نگرفتن  یعنی یه مشکلی هست

واااای انگار یه کاسه آب داغ ریختن رو سرم   فکرم هزار جا رفت  .نکنه کم خونه الان میخوان از من خون بگیرن اونوقت تا شب باید میخوابیدم رو تخت   نکنه اصلا معتاده !!

 تو همین فکرا بودم که رضا اومده بود دنبالم 

قیافش ناراحت و مضطرب بود  نگران شدم پرسیدم چی شده ؟

گفت همه چی بهم ریخته

اومدیم بیرون و یه دربست گرفتیم سمت خونه

جواب آزمایش اعتیاد رضا مثبت بود  به خاطر قرص مسکنی که روز قبلش خورده بود

یه مشکلیم از طرف بابای من پیش اومده بود که خیلی ناراحتم کرد ولی خودم حلش کردم 

تو شرایطی قرار گرفتم که  باید 100 % منطقی عمل می کردم 

سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم 

بعد رفتیم حلقه و  روسری و چادر و آیینه خریدیم خیلی هل هلکی شد خریدمون ولی بعدا دیدم چه چیزای قشنگی خریدم تو اون شرایط


بعد موهامو درست کردم و لباس پوشیدم  گرسنم بود یه شیرینی خوردم یکم مهربون تر شدم


بعد عاقد اومد و از در نیومده تو شروع کرد به خوندن

بار اول که عروس رفته گل بیاره ( اینجا باید از زن عموم تشکر کنم که اینارو گفت چون من خواهر ندارم هیچ کدوم از دخترای فامیلم نبودن که بگن)

بار دومم که رفتم گلاب بیارم

و اماااا   بار سوم

یکی از اون پشت به من گفت   بگوووووو مادر پدرم

دو زاریم افتاد و گفتم با اجازه ی مادر و پدرم  بله

ولی بعدا پشیمون شدم که چرا نگفتم با اجازه ی بزرگ ترا

کلا همیشه باید یکم فرق کنم با بقیه

بعدش رضا بله رو گفت و  امضا هارو زدیم

و نوبت رقصیدن و شاباش گرفتن و اجرا کردن رسم و رسومات رسید

شب شد و مهمونا رفتن

من و رضا تنها شدیم و باهم غذا خوردیم

با اولین بوسه ی عشق همه ی خستگی اون روز از تنم دراوومد

چند تا عکسم انداختیم

حتی یه لحظه ام به انتخابی که کرده بودم  شک نکردم که هیچ  لحظه به لحظه به انتخابم مطمئن تر می شدم .

این عکس گلیه که تو اکثر عکسا گرفتم تو دستم

تا پست بعدی

خدانگهدار


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد