عید فطر امسال خیلی خوب بود
رضا از روز قبلش پیشم بود تا 2 روز بعدش
با هم رفتیم از شهناز ساعت خریدیم .
مهمونم داشتیم برای ناهار " خونواده ی نامزدم اومده بودن خونمون
فردا شبش با رضا 2 تایی رفتیم خونه ی رضا اینا ساعت 9 درومدیم 11.30 شب رسیدیم
رضا داشت تنهایی می رفت و منم سعی می کردم ناراحتیمو نشون ندم هر چند که خیلی مشخص بود دلم گرفته . دم دمای رفتنش بابام گفت باهم برین واای چه هیجان و ذوقی داشتیم
زود یه لباس و مانتو ی اضافی برداشتم و راه افتادیم
عاشق این جور کارای یه دفعه ایم .
خیلی خوش گذشت بچه های برادر رضا اونجا بودن و کلی سرمو گرم کردن .
امروزم باز مهمون داریم ( دایی مامانم و دایی خودم ) میان خونمون.
سلام مارال خانمی همسرت خوب هستن. اومدم سری بزنم. خوشحالم از تمام شادیهاتون.
راستی ساعت هاتونم خوشکلن ها ...