رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

عید فطر

عید فطر امسال خیلی خوب بود


رضا از روز قبلش پیشم بود تا 2 روز بعدش 


با هم رفتیم از شهناز ساعت خریدیم .


مهمونم داشتیم برای ناهار " خونواده ی نامزدم اومده بودن خونمون



فردا شبش با رضا 2 تایی رفتیم خونه ی رضا اینا  ساعت 9 درومدیم 11.30 شب رسیدیم


رضا داشت تنهایی می رفت و منم سعی می کردم ناراحتیمو نشون ندم هر چند که خیلی مشخص بود دلم گرفته . دم دمای رفتنش بابام گفت باهم برین واای چه هیجان و ذوقی داشتیم


زود یه لباس و مانتو ی اضافی برداشتم و راه افتادیم


عاشق این جور کارای یه دفعه ایم .


خیلی خوش گذشت  بچه های برادر رضا  اونجا بودن و کلی سرمو گرم کردن .




امروزم باز مهمون داریم ( دایی مامانم و دایی خودم ) میان خونمون.





نظرات 1 + ارسال نظر
رضوان 1390/07/05 ساعت 12:35 ب.ظ http://planula.blogsky.com/

سلام مارال خانمی همسرت خوب هستن. اومدم سری بزنم. خوشحالم از تمام شادیهاتون.
راستی ساعت هاتونم خوشکلن ها ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد