رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

اولین مسافرت ۲ تایی رفتیم مشهد (2)

از اونجایی موند که رفتیم کوه سنگی  

تو راه برگشت تو یکی از رستورانای همون خیابون  رفتیم لازانیا خوردیم  

من از مدل دستمال کاغذیش خوشم اومد و عکس گرفتم.

 

دوتامونم خیلی خسته بودیم لازانیا هم که غذای سنگینیه . 

بعد از غذا با اتوبوس رفتیم حرم .  

تو راه برگشت از حرم معمولا آب میوه می خوردیم این آب پرتقالا خیلی ترش بود  آدم ضعف می رفت ولی من همشم خوردم از بس تشنم بود. 

دقیق یادم نیست که اون روز بود که خیلی دنبال بلیط گشتیم یا فرداش بود آخه الان دارم مینویسم نزدیک یه ماه میگذره  

هیچ بلیطی یافت نکردیم نه اتوبوس بود نه قطار نه هواپیما  

مجبور شدیم برای فردا شبش vip بگیریم   

تو اتوبوسم کلی ماجرا داشتیم 2 تا اتوبوسو یکی کرده بودن  سر جاها دعوا شد و یه ساعتی معطل شدیم. 

خلاصه صبح رسیدیم و رضا منو گذاشت خونه  خودشم رفت سر کار اول دوش گرفتم بعد  یخچال و تمیز کردم که اصلا در فریزش باز نمی شد  

بعد رفتم سبزی خرد شده و ماهی تابه خریدم و برای ناهار کوکو سبزی پختم 

خسته شدمو جلوی کولر گرفتم خوابیدم  بدنم خشک شده بود

عشقم ساعت 3.40 دقیقه اومد خونه یکم ماساژم داد و حالم جا اومد  

اولین مسافرت ۲ تایی رفتیم مشهد (1)

4 شنبه نصف شب که روز پدرم بود رضا اومد پیشم و ما شبو با هم بودیم و کلی خوش گذروندیم فردا صبحش دوتامونم امتحان تولیمو داشتیم که نرفتیم بدیم.

هدیه ی من به رضا عشقم یه پیراهن آستین کوتاه بود .

5 شنبه 26 اردیبهشت از اینجا راه افتادیم 2 تایی رفتیم تهران با اتوبوس

عصری رسیدیم تهران و رفتیم خونه رضا اینا جاریمو برادر شوهرمو دیدیم و با هم شام خوردیم و منم کلی سوتی دادم بنده خدا ها کولر روشن کرده بودن که ما میرسیم خنک باشه منم گفتم آره خوبه از خیابون بهتره...

شب شد و رفتیم راه آهن تا سوار قطار شیم بریم مشهد

قطارمون از نوع اتوبوسی بود و ما هم 4 تا بلیط گرفته بودیم که راحت باشیم صندلیاشم اصلا راحت نبود سر و صدا زیاد بود در طول شبم چراغ واگن روشن بود و من اطلا احساس راحتی نمی کردم ولی تونستم یه چند ساعتی بخوابم

از اونورم قرار بود 11 صبح برسه که 4 بعد از ظهر رسید با تاخیر بنا براین هزینه ی نصف بلیط و باید برمی گردوندن ( الان که دارم اینارو مینویسم یادم افتاد و به رضا عشقم اس ام اس دادم که فردا بره بگیره پولو )   تو راه برای اینکه حوصلمون سر نره بازی کردیم و من بردم طبق معمول  

رسیدیم مشهد رفتیم مهمانسرای سازمان   جای خوبی بود من خوشم میومد .

یه دوش گرفتیم و شام خوردیم  رضا مقالشو کار کرد  و شبش رفتیم کافی نت تا ایمیلش کنیم آخه روز آخرش بود  بعدش خوابیدیم

فردا صبحش بیدار شدیم رفتیم دانشگاه از ساعت 8 صبح اونجا بودیم هوام خیلی خیلی گرم و خشک بود ( هوای گرم و آفتاب تند منو عصبانی می کنه فشارمم میاره پایین ) با این که سعی می کردم تحمل کنم ولی بازم کلی قر قر می کردم

تا ساعت 2 بعد از ظهر منتظر شدیم تا نوبت رضا برسه ولی نرسید و گفتن ساعت 4 بیاین

رفتیم پارک ملت اونجا 2 پرس جوجه کباب خوردیم و یکم استراحت کردیم رضا سرشو گذاشت رو پام 2 تا پسر از کنارمون رد شدن و یکیشون گفت " فراتر از ..." بعد خندش گرفت و اون یکی ادامه داد " فراتر از عشق " با لهجه ی مشهدی ...

ما هم کلی خندیدیم به حرفشون.

ساعت 4 شد و رفتیم مصاحبه من دعا می کردم و رضا هم تو اتاق بود صداشونم میومد بیرون

خوشبختانه مصاحبه خوب بود و با خوشحالی برگشتیم خونه  دوش گرفتیم خوابیدیم تا شب   

شب بیدار شدیم رفتیم حرم زیارت   به خاطر اعتکاف خیلی شلوغ بود

قرار بود فرداش صبح برگردیم 6 صبح ولی دیدیم اصلا نتونستیم بگردیم بنابراین بلیطو برگردوندیم  

ولی اشتباه کردیم و بلیط برگشت نگرفتیم   

فرداش که برای دومین بار رفتیم می خواستیم بریم حرم رضا منو سورپریز کرد و

رفتیم کو ه سنگی  سوار کالسکه شدیم