4 شنبه نصف شب که روز پدرم بود رضا اومد پیشم و ما شبو با هم بودیم و کلی خوش گذروندیم فردا صبحش دوتامونم امتحان تولیمو داشتیم که نرفتیم بدیم.
هدیه ی من به رضا عشقم یه پیراهن آستین کوتاه بود .
5 شنبه 26 اردیبهشت از اینجا راه افتادیم 2 تایی رفتیم تهران با اتوبوس
عصری رسیدیم تهران و رفتیم خونه رضا اینا جاریمو برادر شوهرمو دیدیم و با هم شام خوردیم و منم کلی سوتی دادم بنده خدا ها کولر روشن کرده بودن که ما میرسیم خنک باشه منم گفتم آره خوبه از خیابون بهتره...
شب شد و رفتیم راه آهن تا سوار قطار شیم بریم مشهد
قطارمون از نوع اتوبوسی بود و ما هم 4 تا بلیط گرفته بودیم که راحت باشیم صندلیاشم اصلا راحت نبود سر و صدا زیاد بود در طول شبم چراغ واگن روشن بود و من اطلا احساس راحتی نمی کردم ولی تونستم یه چند ساعتی بخوابم
از اونورم قرار بود 11 صبح برسه که 4 بعد از ظهر رسید با تاخیر بنا براین هزینه ی نصف بلیط و باید برمی گردوندن ( الان که دارم اینارو مینویسم یادم افتاد و به رضا عشقم اس ام اس دادم که فردا بره بگیره پولو ) تو راه برای اینکه حوصلمون سر نره بازی کردیم و من بردم طبق معمول
رسیدیم مشهد رفتیم مهمانسرای سازمان جای خوبی بود من خوشم میومد .
یه دوش گرفتیم و شام خوردیم رضا مقالشو کار کرد و شبش رفتیم کافی نت تا ایمیلش کنیم آخه روز آخرش بود بعدش خوابیدیم
فردا صبحش بیدار شدیم رفتیم دانشگاه از ساعت 8 صبح اونجا بودیم هوام خیلی خیلی گرم و خشک بود ( هوای گرم و آفتاب تند منو عصبانی می کنه فشارمم میاره پایین ) با این که سعی می کردم تحمل کنم ولی بازم کلی قر قر می کردم
تا ساعت 2 بعد از ظهر منتظر شدیم تا نوبت رضا برسه ولی نرسید و گفتن ساعت 4 بیاین
رفتیم پارک ملت اونجا 2 پرس جوجه کباب خوردیم و یکم استراحت کردیم رضا سرشو گذاشت رو پام 2 تا پسر از کنارمون رد شدن و یکیشون گفت " فراتر از ..." بعد خندش گرفت و اون یکی ادامه داد " فراتر از عشق " با لهجه ی مشهدی ...
ما هم کلی خندیدیم به حرفشون.
ساعت 4 شد و رفتیم مصاحبه من دعا می کردم و رضا هم تو اتاق بود صداشونم میومد بیرون
خوشبختانه مصاحبه خوب بود و با خوشحالی برگشتیم خونه دوش گرفتیم خوابیدیم تا شب
شب بیدار شدیم رفتیم حرم زیارت به خاطر اعتکاف خیلی شلوغ بود
قرار بود فرداش صبح برگردیم 6 صبح ولی دیدیم اصلا نتونستیم بگردیم بنابراین بلیطو برگردوندیم
ولی اشتباه کردیم و بلیط برگشت نگرفتیم
فرداش که برای دومین بار رفتیم می خواستیم بریم حرم رضا منو سورپریز کرد و
رفتیم کو ه سنگی سوار کالسکه شدیم