رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

رضا

ೋღ☃ღೋعشق من ೋღ☃ღೋ

پست بعدی

پست بعدی رو رضا می خواد بنویسه

منتظرم ببینم کی به وبلاگ سر می زنه.

یه روز سخت...واسه خیلیا...

متوجه شدم که بعضی از روزا اکثر آدما روز خوبی ندارن و بر عکس بعضی از روزا انگار همه چی روبراهه.

مثلا چند روز پیش که حوصله نداشتم رفتم کلاس دیدم هیچ کدوم از بچه های کلاس حال ندارن .


امروزم از اون روزای تقریبا سخت بود  شب اومدم بخوابم تا این روزه سخت تموم شه .دیدم یه چیزی گلومو فشار میده و  بی اراده اشکام شروع کرد به ریختن  احساس خوبی نداشتم دلم می خواست با یکی حرف بزنم زنگ زدم به رضا که چند ساعتیم بود ازش خبری نداشتم و نگرانشم شده بودم دیدم خوابیده  شب بخیر گفتیم و قرار شد بخوابیم  تلفنو که قط کردم دیگه نمی تونستم جلوی اشکامو بگیرم تصمیم گرفتم برای اینکه آروم تر شم احساسمو تو اس ام اس بنویسم  ولی نمی خواستم send کنم به رضا  نمی دونم چی شد که اینکارو کردم  دق و دلیامو خالی کردم رو سر رضا    آخ بمیرم نصف شبی از خونه اومده بود بیرون که با من صحبت کنه به من زنگ می زد منم داشتم گریه می کردم به خاطر همین رد تماس می کردم خیلی حالش بد بود اونم روز سختی رو گذرونده بود بالاخره باهاش حرف زدم و یه خبریم بهم داد که یکم ناراحت کننده بود و الانم قرص خورده و خوابیده.

کیک گور خری...

چند شب پیش کیک گور خری درست کردم واسه صبحونه  استقبال خوبی ازش شد

به خاطر همین گفتم طرز درست کردنشو بنویسم که هر کی خواست درست کنه حالشو ببره.

اگه میتونین ازین پودر کیکای آماده هم میتونین استفاده کنین .به جای فر میتونین از هواپز استفاده کنین (بهتر جواب میده)


مواد لازم:
آرد= ۲ تا ۳ لیوان
تخم مرغ = ۴ عدد درشت
شکر= ۱ لیوان
شیر = ۱ لیوان
روغن مایع= نصف لیوان
بیکینگ پودر =۱ ق س
وانیل= یک سوم ق چ
پودر کاکائو =۳ ق س
طرز تهیه:
شکر و تخم مرغها رو که به دمای محیط رسیدن با همزن میزنیم تا کرمی بشه.
شیر یا ماست و روغن رو اضافه و هم میزنیم.
آرد و بیکینگ پودر و وانیل رو با هم مخلوط و الک میکنیم و کم کم به موادمون اضافه و هم میزنیم.
مواد رو به دو قسمت مساوی تقسیم میکنیم و یه قسمت رو با پودر کاکائو مخلوط میکنیم.
حالا توی یه ظرف دایره شکل که چرب و آرد پاشی شده از در مرکز ظرف سه قاشق سوپ خوری مایه سفید و وسط اون سه ق س مایه کاکائویی میریزیم و این کار رو تا تموم شدن مایه ها ادامه میدیم .
دقت کنیدکه ظرف رو تکون ندید تا مواد خودش کم کم پخش بشه .
قالب رو به به آرومی توی فری که از قبل داغ شده با درجه ۱۷۰ حدد ۴۵ دقیقه بپزید



قابل شما رو نداشت.


بعد از مدت ها

سلام

چند شبی هست که می خوام بیام یه چند خط مطلب تو این وبلاگ عاشقونه ی خاک خورده بنویسم ولی کار پیش اومد و نتونستم

به هر حال امشب با اینکه حالم زیاد خوب نیست ولی حس نوشتن داشتم گفتم بیام خیلی مختصر مفید یه سری اتفاقا رو به یادگار بزارم و بعد بخوابم.

از کجا مونده ؟ آهان از وقتی رضا از ماموریت برگشت پیشم با سوغاتی ( یه جفت کفش اسپورت خیلی خیلی قشنگ آدیداس که فیت پامه و یه دامن که خودش مختصر مفیده وقتیم می پوشمش منم مختصر مفید نشون میده یعنی لاغر نشونم میده  دخترام که از اینجور لباسا خیلی خوششون میاد و چند تا لباس زنونه که اونام کلی تعریف کردن داره و یه جفت جوراب پارازین آهنی و یه دامن خوشگل واسه مامانیم و یه بولیز زمستونی واسه داداشم ) که عکس چندتاشو  می زارم بعدا

راستشو بخواین اصلا فکرشو نمی کردم اینقدر قشنگ خرید کنه آخه معمولا مردا بلد نیستن لباس بخرن ولی رضا خیلی عالی خرید کرده بود .


خونه ی عمومم دعوت شدیم و پاگشا یه پیراهن واسه رضا و یه سکه هم واسه من دادن.


تو این مدت من و خونوادم برای پاگشا دعوت شدیم خونه ی رضا اینا .روز جمعه 22 بهمن بود صبح از خونمون در اومدیم تقریبا 2 ساعت طول کشید تا برسیم خونشون  رضا جون هم پیشمون بود.قرار بود واسه ناهار اونجا باشیم .

دقیق یادم نیست  فکر کنم حول و حوشه ساعت یازده و نیم اینا رسیدیم خونشون بعد از سلام و احوال پرسی یکی از برادرای رضا رو واسه اولین بار دیدم و باهاش آشنا شدم  مثل برادرای دیگش آرومو منطقی به نظر می رسید کلا اونروز یه هیجان خاصی داشتم بگذریم  قربونی رو  بریدن و منم رفتم دستمو زدم به گوسفند سر بریده بعدش رفتم تو خونه و پام گشا شد

کم کم داشتم می فهمیدم چرا مامانم خونواده ی رضا رو اینقدر دوست داشت آخه کلا خیلی آروم و صمیمی بودن من که احساس خوبی داشتم وقتی اونجا بودم


یه پا قدمی داشتم واسه خودم که نگو و نپرس   10 سانت برف بارید اون شب اونم چه برفی جوری ما مجبور شدیم شبو خونشون بمونیم  آخ چه خوابی کردم اونجااا من   چشمامو بستم خوابیدم پاشودم دیدم صبح شده .رضا و داداششم اون شب تو راه بودن منم همش نگران بودم.


از اونجایی که من کلا بچه ها رو دوس دارم مخصوصا بچه هایی که منو مارال زنعمو صدا می کنن واسشون کادو گرفته بودم .

برای عشقمم یه سری کادو بردم ( کیف و پیراهن و پلیور و ادکلن)


پاگشا یه النگوی خوشگلم گرفتم 



روز خوبی بود  وقتی از پنجره ی خونشون بیرونو نگاه می کردی کوهی رو  می دیدی که سفید بود بالاشم مه بود

هوای بیرون سرد و برفی بود ولی حال و هوای توی خونه گرم و صمیمی ... .



تا بعد ....